آسـمـان بقیـع

غروب آسمـان بغیع
  • خانه 

انت فی قلبی حسین

05 خرداد 1399 توسط عاطفه احمدیان

???انت فی قلبی حسین

هوا تاریک شده بود. گوشه‌ایی از حجره ساکت‌ نشسته بود. نگاهم روی زانوهایی که‌‌ در بغل جمع کرده بودافتاد. می‌دانستم مثل‌ هر جامانده‌ایی دلش میل زیارت دارد‌. مدام مداحی گوش می‌کرد و اشک می‌ریخت. اربعین قسمت خوبات شد و من جاماندم. مداحی‌اش که ‌به گوشم رسید پاهایم سست شد. من هم گوشه‌ی دیگر اتاق کز کردم. اشک حتی امان فکر کردن هم‌ نداد. ‌می‌دانستم چند مدت بودکه آرزوی کربلا گوشه‌ی دلم مهمان شده بود.مدام‌ به‌ حرمی فکرمی‌کردم که زائرهایش اسباب سفرشان رافراهم می‌‌کردند. دلم غروب بین‌الحرمین‌ راطلب می‌کرد. عکس‌هایی ازحرم که روی گوشی‌ام بود. دلتنگی‌ام رابیشتر و بیشترمی‌کرد! فریاد طلبکارانه‌‌ایی ازمغزم گوش‌ اتاق ‌راپرکرده‌بود. در ودیوار برایم روضه می‌خواندند.چه‌غم عجیبی بود! استاد ازتوسل کردن به ‌شهدا برایم می‌گفت ازتجربه زمان طلبگی خودشان صحبت می‌کردند. باتوسل کردن به‌ شهدا راهی کربلاشده بودند. اشک‌هایم دوباره سرازیرشد. برایم سخت شده بود اشکهایم را کنترل کنم. سراغ سجاده‌ام رفتم. همانی‌که همیشه میزبان بیقراری‌هایم بود! کتابی که هدیه گرفته بودم بازکردم. به حالتی زیارت عاشورامی‌خواندم که خودم ازاشک روی برگه‌ی مفاتیح متوجه حالم شدم. کربلا را ازشهیدی می‌خواستم که استادم ازمعجزه‌اش برایم میگفت! چشم‌هایم دیگر توان همراهی کردن نداشتند. سجاده راجمع کردم. رفتم سراغ تخت‌م. ازفرط خستگی با نوازش ‌پتو به خواب رفتم.صبح باصدای مسئولمان بیدارشدم. داشت ازخَیِّری صحبت می‌کرد. که قراربود پول ویزای بچه‌هارا پرداخت کند. توسل دیشبم راه گلویم ‌را بسته بود. گوشی‌ رادستم گرفتم ولی توان صبحت کردن نداشتم. پیامی نوشتم. “سلام مادر! بچه‌ها میخوان برن کربلا. میشه منم برم؟”جوابی که دیدم چیزی نبود که دلم میخواست. ولی مِهری که امام‌ حسین‌(علیه‌‌ السلام) در دلم داشت به دور از ناامیدی بود. تاشب چندبار دوباره اصرار کردم. پافشاری کردنم بالاخره جواب داد مادرم قبول کرد.ازخوشحالی راه سجاده‌ را پیش گرفتم. همان رفیقی که‌ دل پردردم ‌را آرام میکرد. تصمیم گرفتم اولین زیارتم نیابت از شهیدهادی باشد. حالی‌عجیب مهمان دلم شده بود. ازیک سو خوشحالی سفردر دلم غوغامی‌کرد. وازطرفی دیگر آشناشدنم باشهدا اتفاق زیبای لحظه‌هایم شده بود. این اتفاق زیبا باعث شده بود کتاب “سلام برابراهیم” را مطالعه کنم. روزهایم دیگر باشهدا سرمی‌شد. عکس شهیدرا به دیوار کلاس آویزان کرده بودم. آرامشی که درزندگی داشتم مدیون شهدا بودم. در مناجات‌هایم دیگر شفاعتم راازشهدا می‌خواستم.‌ چه‌خوب بود زندگی رابادوستان خداسپری میکردم. می‌دانستم اگر تلاش کنم می‌توانم زندگیم راهمرنگ شهداکنم.

طبق حدیثی‌ ازامام صادق(ع) حتی شهدا می‌توانند شفاعت کنندگان ماباشند. عن الصّادق علیه السلام عن آبائه علیه السلام انّ رسول الله قال :ثلاثه یشفعون الی الله یوم القیامه فیشفّعهم : الانبیاء ثمّ العلماء ثمّ الشّهداء.امام صادق علیه السلام از پدران خود از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل فرمود :سه گروهند که روز قیامت شفاعت می کنند و شفاعت آنها مورد پذیرش خداوند قرار می گیرد، انبیاء و علما و شهداء.

(بحار الانوار، ج97، ص14، حدیث۲‌

✍به قلم؛ #ع_احمدیان

آدرس این مطلب در وبلاگ ما؛

https://kazive.kowsarblog.ir/انت-فی-قلبی-حسین

?? @kazive ??


مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: امام حسین شهید هادی پیاده روی کربلا

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت

نظر از: آرامـــ [عضو] 
  • درخت سیب
  • مغـــز نوشتــــ
5 stars

احسنتم
ان شاء الله در هر دو دنیا اهل البیت شافعت باشند بانو :)

1399/04/30 @ 20:08


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آسـمـان بقیـع

پیوندهای وبلاگ

  • مائده

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • رمضان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس